میکوشــــم غمهایـــم را غـــرق کنــم....!
امـــا بی شـــرف ها یاد گرفته اند شنا کنند
همیــــــــــــــــــن الان یهویــــــــــــــــــــی: از طرف پســـــــــــــــــر عمـــــــــم
ساعتم 2:24 دقیقه
اگر فردی مرز بین رۆیا و تخیلات را با واقعیت فراموش کند و آن را نادیده بگیرد، تا آخر عمر در دنیای اوهام و خیالاتش باقی خواهد ماند و همیشه به دنبال آن مدینهی فاضله و دنیای ایدهآلیستی که برای خودش ترسیم کرده و نمیتواند از آن بیرون بیاید.
فرض کنید خانمی در رۆیاهایش مردی را تصور میکرده که هر روز با یک دسته گل او را غافلگیر کند و مدام برای او شعر بخواند و حرفهای رمانتیک بزند و… حالا او با مردی ازدواج کرده که یک کارگر ساده است که نه قدرت خرید هر شب یک دسته گل را دارد و نه بعد از یک روز سخت کاری حال و حوصلهای برای رفتارهای رمانتیک دارد! چنین مردی وقتی خسته از سر کار برمیگردد، به احتمال زیاد با رفتار عجیب و غریب همسرش روبهرو میشود و با خودش فکر میکند که چرا همسرش اخم کرده و ناراحت است.
شاید اگر همسر این آقا با واقعیت زندگیاش کنار میآمد و همسر زحمتکش خود را همانطور که هست میپذیرفت، هیچگاه مشکلی پیش نمیآمد. یا مثلاً آقایی که قبل از ازدواج در ذهن خود تصویری از یک همسر ایدهآل ترسیم کرده که همیشه شبیه ملکهها لباس میپوشد، هیچ عیب و ایراد ظاهری و باطنی ندارد! حتماً توی ذوقش خواهد خورد وقتی با ایرادهایی در همسرش موجه شود.
آنچه دانستن و عمل کردن به آن برای همهی همسران به خصوص زوجهای جوان الزامی است، روبهرو شدن با واقعیتهای زندگی و از جمله خصوصیات ظاهری و باطنی همسر است. همهی ما میدانیم که عیب و نقصهایی در وجودمان هست. پس همسرمان را هم با همهی کم و کاستیهایش بپذیریم.
همسر ما شاهزادهی رۆیاهای ما نیست! او هم مانند خودمان یک انسان معمولی است که چه بسا نقاط ضعف و قوتی که در وجود اوست، در زندگی ما تنوع ایجاد میکند و از یکنواخت شدن آن جلوگیری میکند!
زوج ایدهآل، زن و شوهر بیعیب و نقص و رۆیایی نیستند، بلکه زن و شوهری هستند که سعی میکنند به یکدیگر کمک کنند تا تبدیل به انسانهایی ایدهآل و رۆیایی شوند.
تست روانشناسی : دیدگاه شما در مورد ازدواج چیست؟
اگر مجرد هستید و قصد ازدواج دارید احتمالا تا به حال به مفهوم زندگی مشترک زیاد فکر کردهاید. نمیتوان بدون هیچ تصوری وارد یک زندگی جدید شد، این تصور هم در انتخاب شما تاثیر دارد و هم میتواند بعد از ازدواج شکلدهنده رفتارهای شما باشد.
اگر این تصور اشتباه باشد، میتواند در آینده عامل ایجاد مشکلات متعددی شود یا حتی عامل سرخوردگیتان شود چون انتظارات غیرواقعبینانهای پیدا میکنید که قرار نیست در زندگی تامین شوند. اصلاح باورها میتواند کمک فراوانی هم به شما و هم به همسر آیندهتان بکند چون شالوده و پایه زندگیتان را اصولی بنیان میگذارید. اما چگونه میتوان دانست چه مقدار از باورهایتان درست است و چقدر توهمات و انتظارات غیرواقعبینانه؟ کار خیلی راحتی نیست اما ما میخواهیم به شما کمک کنیم. آزمون زیر به شما کمک میکند که دریابید اعتقادات و باورهای بنیادیتان در رابطه با یک ارتباط عمیق و ریشهدار چیست؟
هنگام پاسخ دادن به این سؤالات، اولین فکری را که به ذهنتان میرسد، درنظر بگیرید و براساس آن به سؤالات پاسخ دهید.
بهنظر شما، بهترین شیوه برای اینکه اطمینان پیدا کنید طرف مقابلتان کاملا برازنده و مناسب حال شماست، چیست؟
الف) خواستهها و سلایقتان در زندگی کاملاً مثل هم باشد.
ب) در این ارتباط، همیشه شاد و راضی باشید و هیچ اختلاف و مشکلی بین شما وجود نداشته باشد.
ج) به اتفاق هم با مشکلات مواجه شوید و مبارزه کنید و روزبهروز بیشتر به یکدیگر نزدیک شوید.
د) والدین و خانوادهتان او را تایید کنند.
بهنظر شما، زوجها از چه طریق قادرند به بهترین نحو، مشکلات و مسائل مهم زندگی مشترکشان را حل و برطرف کنند؟
الف) ابتدا مشخص کنند که چه کسی در اشتباه است و حق با کدام طرف است.
ب) حتی درصورت ناراحتی و نارضایتی شدید، باید مدام با یکدیگر صحبت و تبادلنظر کنند.
ج) مشکلات را به حال خود رها کنند و منتظر بمانند تا اوضاع خودبهخود بهبود یابد.
د) تمام حواس خود را روی آن متمرکز کنند و با دل و جان به حرفها و پیشنهادهای یکدیگر گوش دهند.
در زندگی مشترک، ممکن است تفاوتها، اختلافنظرها و مشکلاتی قدعلم کنند، اینها:
الف) نمایانگر این حقیقت هستند که لازم است تغییر و تحولی در همسرتان بهوجود آید.
ب) دلایلی هستند که باعث میشوند گذشت و سازش خود را به یکدیگر نشان دهید و برای بهبود ارتباطتان بیشتر بکوشید.
ج) علائم هشداردهندهای هستند که ثابت میکنند همسرتان مناسب حال و برازنده شما نیست و به دردتان نمیخورد.
د) نشانههایی هستند که به ما میگویند زمان آن فرا رسیده است که چیزهای جدیدی یاد بگیریم و به مرحله رشد و شکوفایی برسیم.
زوجهایی که همیشه رضایتخاطر، خرسندی، خشنودی و شادمانیشان را با یکدیگر تقسیم میکنند با زوجهایی که مدام ابراز نارضایتی و ناراحتی میکنند، تفاوت دارند. بهنظر شما تفاوت آنها در چیست؟
الف) گروه اول هرگز عصبانی نمیشوند، جروبحث به راه نمیاندازند و سعی میکنند همیشه آرامش و خونسردی خود را حفظ کنند.
ب) گروه اول هیچگاه وضع را از آنچه هست، بدتر نمیکنند.
ج) گروه اول مسائل و مشکلات کمتری دارند، در نتیجه بیشتر از زندگی خود لذت میبرند.
د) زوجهای گروه اول، برای حل مسائل و مشکلات موجود، از ابزارها، شگردها و راهکارهای مدبرانهتری استفاده میکنند.
نمره بندی تست در ادامه ی مطلب
تبریک ویژه
الهام جوووون
از صمیم قلبمون عروسیتو با مهدی اقا تبریک می گیم انشاالله که خوشبخت .خوشوقت .خوشرخت .خوشحال .خوشرو....بشین دوسی از طرف برو بچه های کلاس انشاالله با یه شیرینی پر ملات و خوشمزه بیای که دعامون برات براورده بشه
جان من تا حالا کسیو دیدین که اینقد رفته باشه تو حس…!
خخخخخخ
اینجاوبلاگ پرستاری نود ویکه.
هیچکس نمیاد و نیست منم تاآخر هستم!!!!!!
I love you PMC!!!!!
دلم برای باران تنگ شده است
دلم برای صدای قطره هایش تنگ شده است
دلم تنگ است برای پرسه زدن زیر باران...
بارانی که به من آموخت رسم زندگی را...
دلم تنگ است برای صدای غرش آسمان
برای ابر های سیاه سرگردان...
در آن روز ها بارانی بود برای قدم زدن در زیر آن و خالی کردن دل های پر از غم.
مدتی است که دیگر نه بارانی است و نه ابری...
این روز ها تنها یک قلب است پر از درد ...
که نمیداند درد دلش را به چه کسی بگوید.
نه فریاد آرامت میکند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس
رو به آسمان میکنی و میگویی
خدایا تنها تو را دارم
تنهایم مگذار
زینب جان...
شرمنده ایم که بهای حسینی شدن ما"بی حسین"شدن توبود,وشرمنده تر انکه,توبی حسین شدی وماحسینی نشدیم...
این بار با یه جفت رمان اومدم که یکی از زبان پسره و یکیش از زبان دختره هست
خیلی شیرینه,اگه بخونید پشیمون نمیشید
اینم بگم که اول بهتره اونی که از زبان دختره هست رو بخونید یعنی بامداد خمار
اونی که از زبان پسره هست هم اسمش شب سرابه
برای دانلود به ادامه ی مطلب بروید
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم…
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است! نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد.
خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه: خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…
بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری ...
و عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم ، بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری ! ، بعد از چند روز به دوستی ، بعد از چند ماه به همکاری ، بعد از چند سال به همسایه ای ... اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !
حاجتی در دل بی تابم داشتم...
به دل گفتم : لیاقت برآورده شدن خواسته ات را نداری وگرنه از تو حرکت و از خدا برکت و خدا هم برایت برآورده اش میکرد.
دل گفت : مگر آنچه را که تا بحال خدا به تو داده است لیاقتش را داشته ای !
و مگر او تا بحال در بذل نعمت هاش به لیاقت تو نگاه می کرده است ؟!
.... و قسم می خورم که راست می گفت .
تو غلط میکنی این گونه دل از ما ببری
سر خود آینــه را غـــرق تماشــا ببری
مرده شور من ِ عاشق که تو را می خواهم
گـــور بابای دلـی را کــــه بـــه اغــــوا ببری
چه کسی داد اجازه که کنی مجنونم؟
به چـه حقی مثلن شهرت لیلا ببری؟
به من اصلن چه که مهتابی و موی تو بلند
چـــه کسـی گفتـه مرا تا شب یلدا ببری؟
بخورد توی سرم پیک سلامت بادت
آه از دست شرابی که تو بالا ببری
زهر مار و عسل ، از روی لبم لب بردار
بیخودی بوسه به کندوی عسلها ببری
کبک کوهــی خرامان ! سر جایت بتمرگ
هی نخواه این همه صیاد به صحرا ببری
آخرین بار ِ تو باشد که میآیی در خواب
بعد از این پلک نبندم کــه به رویا ببری
لعنتـی ! عمـــر مگر از سر راه آوردم
که همه وعده ی امروز به فردا ببری
این غزل مال تو ، وردار و از اینجا گم شو
به درک با خودت آن را نبری یا ببری
.: Weblog Themes By Pichak :.